کتاب بر قله آرزوها اثر ماندانا حبیبی

رمان «بر قله‌ی آرزوها» نوشته‌ی «ماندانا حبیبی» است. در توضیح پشت جلد درباره‌ی این اثر آمده است: «نسترن دختر محکمی که با شخصیت خستگی‌ناپذیرش به قله‌ی آرزوها دست یافته بود، خسته و بی‌رمق تلاشی برای بازگشت به زندگی نمی‌کرد و تمایلی به ادامه‌ی آن نشان نمی‌داد. گویا برخلاف اعتقادش خسته شده بود، خسته از فشار راز بزرگی که سال‌ها در سینه‌اش پنهان کرده بود. شاید هم جرئت نگاه‌کردن به چشمان شوهر وفادارش را نداشت. مردی که این همه سال با اعتماد و اطمینان او را باور داشته و با تمامی وجودش به او عشق ورزیده و حالا در کنار تخت نسترن ناامیدانه به فکر فرو رفته بود. نسترن که بود و چه چیزی را از او مخفی کرده بود؟» در بخشی از داستان می‌خوانیم: «بعد از آن بعدازظهر نسترن بیشتر اوقاتش را با سعید می‌گذراند و از هر فرصت کوتاهی که در میان فیلم‌برداری‌ها و تمرینات به دست می‌آورد برای نزدیک‌شدن به سعید و شنیدن حرف‌های جالبش استفاده می‌کرد. بیشتر شب‌ها هم با سعید به خانه می‌رفت و طبق معمول اوقاتی که با او بود از رسیدن به خانه شاد نمی‌شد. گاهی آرزو می‌کرد به جای تهران در کرج زندگی می‌کردند و مجبور می‌شد مدت بیشتری کنار او بماند. موقع رانندگی به دست‌های او خیره می‌شد و از مهارتش در رانندگی لذت می‌برد. حتی حالت دست راستش به هنگام تعویض دنده برای او جلوه‌ای خاص داشت و آرزوی لمس‌کردنش دلش را می لرزاند.» کتاب حاضر را نشر «پیکان» منتشر کرده است.