کتاب پنج داستان اثر جلال آل احمد

کتاب «پنج داستان» نوشته‌ی «جلال آل‌احمد» نویسنده و مترجم معاصر است. این اثر پنج داستان را از زبان کودکانه و به شکل اول شخص روایت می‌کند. «گلدسته‌ها و فلک» مشهورترین داستان این مجموعه است که با زبانی عامیانه با مخاطب سخن گفته است. در این داستان پسربچه‌ای خاطرات خود از گلدسته‌ی مسجد و فلک شدن بعد از آن را بازگو می‌کند. «جشن فرخنده» به روزگار قانون کشف حجاب برمی‌گردد. «خواهرم و عنکبوت»، «شوهر آمریکایی» و «خونابه های انار» داستان‌های دیگر این مجموعه هستند. در بخشی از داستان گلدسته‌ها و فلک می‌خوانیم: «بدیش این بود که گلدسته‌های مسجد بدجوری هوس بالارفتن را به کلة آدم می‌زد. ما هیچ کدام کاری به کار گلدسته‌ها نداشتیم؛ اما نمی‌دانم چرا مدام توی چشم‌مان بودند. توی کلاس که نشسته بودی و مشق می‌کردی یا توی حیاط که بازی می‌کردی و مدیر مدام پاپی می‌شد و هی داد می‌زد که "اگه آفتاب می‌خوای این ور، اگه سایه می‌خوای اون ور." و آن وقت از آفتاب که به سمت سایه می‌دویدی یا از سایه به طرف آفتاب، باز هم گلدسته‌ها توی چشمت بود. یا وقتی عصرهای زمستان می‌خواستی آفتابه را آب کنی و ته حیاط، جلوی ردیف مستراح‌ها را در یک خط دراز بپاشی تا برای فردا صبح یخ ببندد و بعد وقتی که صبح می‌آمدی و روی باریکة یخ سر می‌خوردی و لازم نداشتی پیش پایت را نگاه کنی و کافی بود که پاها را چپ و راست از هم باز کنی و میزان نگه شان بداری و بگذاری روی یخ تا آخر باریکه بکشاندت؛ یا وقتی ضمن سریدن، زمین می‌خوردی و همان جور درازکش داشتی خستگی در می‌کردی تا از نو بلند شوی و دورخیز کنی برای دفعة بعد و در هر حال دیگر که بودی، مدام گلدسته‌های مسجد توی چشم‌هات بود و مدام به کله‌ات می‌زد که ازشان بالا بروی. خود گنبد چنگی به دل نمی‌زد. لخت و آجری با گله به گله سوراخ‌هایی برای کفترها، عین تخم مرغ خیلی گنده‌ای از ته بر سقف مسجد نشسته بود؛ نخراشیده و زمخت. گنبد باید کاشی‌کاری باشد تا بشود بهش نگاه کرد؛ عین گنبد سید نصرالدین که نزدیک خانه اولی‌مان بود و می‌رفتیم پشت بام و بعد می‌پریدیم روی طاق بازارچه و می‌آمدیم تا دو قدمیش و اگر بزرگ تر بودیم؛ دست که دراز می‌کردیم؛ بهش می‌رسید؛ اما گلدسته‌ها چیز دیگری بود.» کتاب پنج داستان را انتشارات «جامه‌دران» منتشر کرده است.